![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() مدح و شهادت حضرت قاسم علیهالسلام
از شمیم سر زلف تو غـزل ساخته شد زلف بر شانه رها ماند کُـتل ساخته شد قد و بالای تو یاد آور حُسن حَسن است هر کجا رد شدهای چند محل ساخته شد سیزده ساله ولی بسکه بزرگی در عشق محض پرسـیدن سن تو ازل ساخته شد آمـدی اذن بگـیری که به میدان بـروی جـملۀ حیّ علی خیر العـمل ساخـته شد بسکه تو عین پدر بر دل لشگر زدهای در نظر خاطرۀ جنگ جـمل ساخته شد پس همان معنی حلت بفـنائـک هـسـتی در عمو ذوب شدی معنی حل ساخته شد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت قاسم علیهالسلام
پیکر لاله پر از نیزه و خنجر شده بود گـریۀ اهل حـرم چـنـد بـرابـر شده بود پسر شیر جـمل بود و رجز خواند ولی تیرها قـسـمت آن سـرو دلاور شده بود داغ او بــر دل شــاه شــهــدا آتــش زد پسر فاطمه غـمدیده و مضطر شده بود همه دیـدنـد که شـهزاده زمینگـیر شده شـاه آمـادۀ یک روضۀ دیگـر شده بـود از عسل خواند و لب تشنه شهیدش کردند گرچه لعل لبش از خون گلو تر شده بود وای از آن لحظه آخر که سرش را بردند زائر پـیکـر او سـاقـی کـوثـر شده بـود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال عبدالله بن الحسن با سیدالشهدا علیهالسلام
پس از او رخت بر بسته طراوت از چمن اینجا نباشد او به پایان میرسد دنیای من اینجا بیا ای مرغ روح من قفس را بشکن و پر زن خودت را در هوایش کن رها از بند تن اینجا تنفـس میکنم این زندگی را در کنار او پُرم هر لحظه با او از هوای زیستن اینجا غزال تیزپای من شود مست از شمیم او پِیِ نافه خودش را میرساند از خُتَن اینجا نمیبینم به جز شمشیر و سنگ و تیر در این چاه ندارد یوسفم یک جای سالم در بدن اینجا گمانم وقت دفـنش بـوریا لازم نـدارد او که دارد از هزاران زخمِ بر پیکر، کفن اینجا چه قابل دارد این دستم، برایش من پسر هستم پدر افتاده در آغوش طفلش پاره تن اینجا پس از من تازه آغاز مصیبتهای او باشد به غارت میرود مجموع میراث کهن اینجا به غارت میرود عـمامه پیـغـمبر خـاتم نیاید در هوای آن اویسی از قَرَن اینجا؟ یقین دارم که آن در دستهای ساربان باشد نمی یابد کسی هرگز عقیقی از یمن اینجا حرامی، جامه من پُر بهاتر از لباس او است به جای او درآور از تن من پیرهن اینجا مرا شرمنده زهرا نکن در روز محشر، تیغ سر ناقابل من نه، بِبُر سر از حسن اینجا صدای مـادرش از گوشه گـودال میآید کجا هستند مَحرمها، نباشد جای زن اینجا ندارم طاقت این روضههای سهمگینش را بیا ای حرمله تیر خلاصی را بزن اینجا
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت عبدالله بن الحسن علیهالسلام
بُرده است بنده سوی مولا هر زمان دست شد واسـطه بیـن زمـین و آسـمان دست جـز از در ایـن آسـتـان خـیـری نـدیـده وا کرده هر کس رو به دست این و آن دست در سجـده و بر خـاک افـتادن زبان سر وقـت قـنـوت و ربـنا گـفـتن زبان دست در پـهـنـه تـاریـخ اگـر کـنـکـاش بـاشـد دارد بـرای مـا هـزاران داسـتان دسـت خـیـبر برای خود دژ مـسـتحـکـمی بود تا آن زمان که زد به در یک پهلوان دست اسـلام را پـیــروز مـیـدان کـرد حـیـدر حق زد برای قـدرت این بـازوان دست جـانهـا به قـربـان مـرام آن کـسـی کـه در اوج قدرت میگرفت از ناتوان دست با دست پر برگـشـته مسکـینی که حتی یـکـبـار بـرده بر در این آسـتـان دسـت با قصد بیعـت سوی او آمد که آن روز انداخـت بر دستان مولا ریـسمان دست یـک روز در جـنـگ اُحـد آقـای عـالـم تهـدیـد را از جانب مولاش رانده است یک روز حـیـدر در دفـاع از پـیـامـبـر امـروز عـبـد الله پـای کـار مـانـده است تـا گـفـت پـیـر کـل عـالـم یـنـصـرونـی در بیعتش بالا گرفت این نوجوان دست راه گلو را داشت طی میکـرد خـنجـر سد کرد راه حمـلهاش را ناگهـان دست مـانـنـد ابــراهــیــم شــد در آزمــونــش چون سربلند آمد برون از امتحان دست آمـد بـه مـهــمـانـی آغــوش عـمــویـش هـدیـه چه آورده برای مـیـزبـان؟ دست زینب دو دستی بر سرش میزد در آنجا میرفت وقتی سمت چوب خیزران دست هر قـدر کـمـتر در غـم او زد به سیـنه روز قـیامت بـیـشـتر بـیـند زیـان دست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال عبدالله بن الحسن با سیدالشهدا علیهالسلام
حق بده خیلی هوایِ بوسههایت کردهام از عموجان بیـشتر بابا صدایت کردهام عـمـه دسـتـم را گـرفـتـه بود امـا آمدم؛ فکرکردی که عمو جانم رهایت کردهام مقـتل مـأثـور هـسـتم غـارتِ گودال را ازدحـامِ زخـمهـایت را روایـت کـردهام خواست تا دستت زند با دستِ خود نگذاشتم پیـش تو اُفـتاد دسـتی که فـدایت کردهام پیشِ دادِ مادرت پیراهنت را کَند و بُرد دید لشکـر آمدم خود را عـبایت کردهام هرچه میخواهند بر من میزنند و میروند شُکر قدری از نوکِ نیزه جدایت کردهام خواستند از تو جدا سازند من را که نشد آه شـرمـنـده اگر که جـابـجـایت کردهام آخرین تیرش کشید و حرمله نزدیک شد دیدی وقتی که سپر خود را برایت کردهام سینهام را سینهات را عاقبت با زور دوخت حنجرم را حنجرت را روی هم بدجور دوخت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال عبدالله بن الحسن با سیدالشهدا علیهالسلام
ابن الحسن هـستم جگر دارم عمو جان پیـش تو از بـازو سـپـر دارم عمو جان مـن بـیزره یـاد جـمـل را زنـده کـردم مـانـنـد بـابـایـم هـنـر دارم عـمـو جــان تیر از تنم رد شد تنم را به تنت دوخت خـیـلی بـرایت دردسـر دارم عـمو جان
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در شهادت محمد و عون بن عبدالله
چـگـونه آب نـگـردم کـنار پیـکـرتـان که خیره مانده به چشمم نگاه آخـرتان مــیــان هـلـهــلـه قــاتــلاتــان تــنــهـا نشـسـتهام که بگـریم به جسم پرپرتان خـمـیده آمـدم اینجـا خـمـیـدهتـر شدهام شکـستهام منو شـرمـنـده در برابرتان خـدا کـند که بگـیـرند چـشـم زینب را که تـیغ تیز نبـیـند به روی حـنجـرتان مــیــان قــافــلــه نــیــزهدارهــا فــردا خدا کـند که نخـنـدد کسی به مـادرتان به پیـش ناقـهای او در مـیان شـادیها خدا کـند که نیـفـتـد ز نـیـزهها سرتان
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب در شهادت محمد و عون بن عبدالله علیهالسلام
وابستهات هستم، تویی معشوقِ دلخواهِ خودم آگـاهـم از حـال دلـت با قـلبِ آگاهِ خودم داریم خاطرخواهِ بسیاری و جان ها میدهند یکروز در راهِ تو و یکروز در راهِ خودم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال محمد و عون بن عبدالله با سیدالشهدا علیهالسلام
مـا شـیــرزادهایـم و جـوانـان زیـنـبـیـم در این دیـار بـحـر خـروشـان زینـبـیم بر دستهای مـادرمان بوسه آشـناست ما دستبـوس مـادر و جـانـان زینـبـیم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال محمد و عون بن عبدالله با سیدالشهدا علیهالسلام
پشت کردند به هم چون دو دلاور در جنگ عهد کردند نماند سر و پیکر در جنگ ماندهام معجزه شد یا که قیامت شده است باز هم آمده گـویا عـلی اکـبر در جنگ
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب در شهادت محمد و عون بن عبدالله علیهالسلام
غم ندیدن تو!… کرده قصد جان مرا غمی که سوخته تا مغز استخوان مرا از آن زمان که به دنیا قـدم گذاشـتهام عـجـین به داغ نـوشـتـند داسـتـان مرا تو جانِ زینبی اما زمانه درصدد است بگیرد از منِ محـنت کـشیده جان مرا ز غربتت رمق راه رفتن از من رفت انـاالغـریبِ تـو لـرزانـده زانـوان مـرا اجـازهای بـده نـذری سـفـرهات باشـند کرم کن و بپذیر این دو قرص نان مرا مرا سهـیم کنی در منای کـرب و بـلا اگر قـبول کـنی این دو نـوجـوان مرا فـدای شرم تو … اما بیا و کـامل کن ســتـارههـای درخـشـان آسـمــان مـرا ادا اگر بـشـود حـق تـو ز جـانـب من تـوان مگـر بـدهـد جـان نـاتـوان مـرا قـیام کـردم و در خـیمه گـرم تکـبـیرم بـرو مـیـانـۀ مـیـدان بـبـیـن اذان مـرا قـدم خـمید ز تنـهـاییات، غـم فـرزنـد خـمـیـدهتـر نـکـند قـامـت کـمـان مـرا نـصیب بـاغ دلـم از بـهـار انـدک بود خـدا به خـیـر کـنـد قـصـۀ خـزان مرا بلا عـظـیـمتر و من صبـورتـر شدهام چه سخـت کرده خـداوند امتحـان مرا
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیه حضرت زینب سلام الله علیها
بـیقـــرارِ عــقــیـلــة الـعــربـم روضـهدارِ عــقـیـلــة الـعــربـم میزنـم جـار، جـارِ یـا زیـنـب مـسـتِ جـارِ عــقـیـلـة الـعـربـم در مـسـیـرش نـمیشـوم گـم تا در مـــدارِ عــقــیـلــة الـعــربـم کـار مـن نــوکــریِ اجـــدادش گــرمِ کـار عــقــیـلــة الـعــربـم شـکـر حـق از تـولّـدم هـمه دم جـیـره خـوار عـقـیـلـة الـعـربـم مـادر مـن کـنـیـز و بـابـم عـبد از تـــبــار عــقـیـلــة الــعــربـم چـون تــمــام مـدافـعــان حــرم ســر بــدارِ عــقـیـلــة الـعــربـم تا نـفـس میکـشـم چـونان اکبر در کــنــار عــقـیـلــة الـعــربـم جان زِ کف میدهم بِپای غمش جــانــثـــارِ عــقـیـلــة الـعــربـم مـثـل عـباس نه..، مثال حـبیب پــیـــرِ دارِ عــقـیـلــة الـعــربـم حـیـدریام به عـشق او، زِ وفا ذوالـفــقـار عــقـیـلــة الـعــربـم هر کـجـای جـهـان که باشم در سـایـهسـار عــقـیـلــة الـعــربـم سرخـوش و خرم و شـکـوفـایم در بـهــار عــقــیـلــة الـعــربـم سرفـرازم به روز مـحـشـر هم من که خوار عــقـیـلـة الـعـربم پر زدم چون کبوتری به دمشق در جــوار عــقــیـلــة الـعــربـم گر شدم گـریه کن برای حسین افــتــخــار عــقــیـلــة الـعــربـم همچـو مـهدی به بَندِ غربت او لالــه بـــار عــقـیـلــة الـعــربـم چشمۀ اشک و خون فشان غـمِ چــشـم تــار عـقـیـلــة الـعـربــم در غـم کـوفه و جـسـارت شام ســوگــوار عــقـیـلــة الـعــربـم »ملتمس» بر عـقـیله، شاکر آن کــردگـــار عــقـیـلــة الـعــربـم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حربن یزید ریاحی با سیدالشهدا علیهالسلام
پشیمانم که راه چاره بر روی شما بستم سراپا حیرتم! از خویش میپرسم چرا بستم؟ عزیز فـاطـمه! دیـر آمدم اما قـبـولم کن خدا داند که از این پس به عهد عشق پابستم خدا میخواست از ظلمت به سوی نور پر گیرم سر شب تا سحر دل را به بال التجا بستم جدال عقل بود و عشق، پشت خیمۀ تقدیر که دست نفس را از پشت با لطف خدا بستم فرات اشک میجوشد ز چشم سر به زیر من که بر کام عطشناک تو راه آب را بستم اگر فرمان دهی، حُرّ پیشمرگ اصغرت گردد کمر بهـر دفـاع از عـترت آل عبا بسـتم دعا کن تا شهادت وا کند آغوش جان بر من که چشم آرزو بر هرچه جز این مدعا بستم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حبیب ابن مظاهر
از برق تیغ او احـدی بینصیب نیست این کیست؟ اینکه آمده میدان «حبیب» نیست؟ شـمـشـیـر آبـدیـدۀ صـفـیـن و نـهـروان میرقـصد و مـیانۀ میدان رقیب نیست او از فــدائـیــان عــلـی بـوده ســالهـا این طرز رزم و شوق شهادت عجیب نیست حـالا شـده فــدایـی فــرزنـد مـرتـضـی او را برای وعـدۀ میـثم شکـیب نیـست آنکس که دل به دست امامش سپرد و بس در راه خود، اسیر فراز و نشیب نیست از درد مرگ، عاقبت او هم نجات یافت این درد را به غیر شهادت طبیب نیست عصر دهم حسین نگاهی به دشت کرد دیگـر کـسی کـنار امـامِ غـریب نیست یا مسلم بن عوسجه! یا هانی! یا حبیب! نام حـبیب هـست و نشان حـبیب نیست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حربن یزید ریاحی علیهالسلام
طوفان دلش برده از او تاب و توان را در سیـنـه چه باید بکـند این ضربان را دلشوره ای افـتاده به جان همه اعضاش چرخاند به اطراف دو چشم نگـران را تقـدیـر به آسـایش تن خورده رقـم لیک تدبیر به این است که آرامش جان را… آن سوی حسین است و در این سوی یزید است سنجید کمی پیش خودش سود و زیان را با شرم چه باید بکند او که در این دشت آورده بـه بـاغ نــبــوی بــاد خــزان را با شـرم چه بـاید بکـند او که سـبب شد دلـواپـسی زیـنب و اطـفـال و زنـان را با شـرم چه بـاید بکـند، عـذر چه گـوید آن خسرو خوبان و شه هر دو جهان را سـر زیـر، خـجـالـت زده، آمـاده تـنـبـیه عـذری به لبش بود ولی تا که دهان را آغـوش حسین ابن علی گـشت پنـاهـش حُر شد، که شود حسرت دوران دگران را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت رقیه سلاماللهعلیها با سر مطهر پدر
دخترت امشب از این ویرانه راحت میشود آه دور عـمه جـانم باز خـلـوت میشود میزبان دختر، پدر هم با سر آمد سر زده بهتر از این هم مگر اصلا ضیافت میشود هرچه آمد بر سرم را با دل و جان میخرم مثل زهرا مادرم سهمم شهادت میشود پیر کردم عمه را امشب مرا حـتما ببر دخترت دارد پدر، اسباب زحمت میشود میهـمـان اولـی تو که نمیخـندی به من مانـع درد دلـم وقـتی که لکـنت میشود صبح فردا تازه میفهمند از عالم که رفت صبح فردا شام از داغـم قیامت میشود صبح فردا کعب نیها استراحت میکنند دارد از دستم غل و زنجیر راحت میشود باز جا می مانَد از این قافـله دردانهات اربعین محروم از فیض زیارت میشود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت رقیه سلاماللهعلیها با سر مطهر پدر
از حرم رفتی و آتش زده شد بال و پرم بعد تو ریخـته شد خاک یتـیمی به سرم چه فـراقی و چه داغی که ندیده چـشمم در همین فـاصله از زندگی مخـتـصرم چند روزیست که از حال دلم بیخبری چند روزیست که از حال سرت بیخبرم شـانۀ سنـگ شـده جـایِ سـر دخـتـر تو جایِ آغـوش تو ای کوه ترین مرد حرم کاش میشد که دوبـاره به مدیـنه برویم تا که انگـشـتری از شهر برایت بخـرم کـفـتر جـلـد سـر و دوش عـمـویـم بودم حال با حرمله و شمر و سنان همسفرم سیلی و هـلهـله کم بود که با زخـمزبان هر کسی زد نمک طعنه به زخم جگرم گر چه گیسو و سرم سوخت ولی شکر خدا معجـر سوخـتهای هست ببـنـدم به سرم کاش میشد که نخی از گل پیـراهن تو با خودم محض تـبـرک به مـدیـنـه ببرم آبـرو بـود کـه از کـاخ ســتـم مـیبـردم باهمین اسلحۀ اشک و همین چـشم ترم دست و پا گـیر شدم مرحـمتی کن بِبَرم که در این قـافـلـه با تـاول پـا دردسـرم بین زهرا و رقیه چه شباهتهایی است! کُـشـتـه سـیـلـیِ بـعـد از غــم داغ پـدرم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت رقیه سلاماللهعلیها با سر مطهر پدر
ای سر در خون خضاب ای لالۀ خوشبوی من لطفاً از پیشم نرو امشب بمان پهلوی من زانوانت را نیاوردی سرم بیبالش است لا اقل بگذار امشب سر روی زانوی من قصد دارم وا کنم این پلکهای بسته را کن تماشایم ولی بابا ! نپرس از موی من اصلاً امشب من قراری میگذارم با خودت من به ابروی تو میگِریم تو بر ابروی من غصۀ من را نخور آنقدر محکم هم نبود جای سیلی ماند تنها بیست شب بر روی من
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت رقیه سلاماللهعلیها با سر مطهر پدر
بیتـو بیتـابم و بیـمـار! کجایی بابا؟! خـسـتهام از تبِ بسـیار! کجایی بابا؟! آب میخواستم اما چه لگـدها خوردم شدم از غـصه گـرفتار! کجایی بابا؟! متـورّم شده از ضربۀ سیلی صورت لُکـنت افـتاده به گـفتار! کـجایی بابا؟! اشک میریزم از اینکه شده سرتاسر زخم کفِ پاهـای من از خار! کجایی بابا؟! تا که دلتنگِ تو شد عمّه؛ مرا بوسید و گـفتم از داغ تو هر بار: کجایی بابا؟!
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت رقیه سلاماللهعلیها با سر مطهر پدر
این صحنهها را پیش از این یکبار دیدم من هر چه میبینم به خواب انگار دیدم شکر خدا اکـنون درون تـشت هـستی بر روی نی بودی تو را هر بار دیدم بابا خودت گـفـتی شـبـیه مـادرم باش مـن مـثـل زهـرا مــادرت آزار دیـدم یک لحظه یادم رفت اسم من رقیه است سیلی که خوردم عمه را هم تار دیدم احساس کردم صورتم آتش گرفته است خود را مـیان یک در و دیـوار دیـدم مجـمـوع درد خـارها بر من اثر کرد من زیر پایم زخـم یک مـسـمار دیدم سوغات مـکـه توی گـوشم بود بردند کـوفـه هـمـان را داخـل بــازار دیـدم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت رقیه سلاماللهعلیها با سر مطهر پدر
دلم میخواست معـراجت ببـیـنم چه معراجی عجب رنگین کمانی نرو دیگر! تو رفتی سنگ خوردم بـیـا قـولـی بـده دیـگـر بـمــانـی
تورا با زخم صورت میشناسم مـرا بـشـنـاس بـا قــد کــمــانـی نـمیدانم چرا این زجـر نـامـرد بـدش میآیـد از شـیـرین زبـانی اگر مال منی پس پیش من باش چـرا دائـم به دست این و آنی؟! نشد غـارت پدر جان!چادرم را خودم دادم به آن دخـتـر امـانی! نفـهـمد هـیـچ کـس بـازار رفـتـم بــمـانـد بـیـن مـا راز نــهــانــی رخت را سیر دیدم سـیر گـشـتم تـو بـودی آن غـذای آســمــانـی سرت خاکی شده در این خـرابه شـدم شـرمـنـده ازین مـیـزبـانی
: امتیاز
|